سه شنبه ۰۵ تیر ۰۳

آدم‌هاي هميشه زره‌پوش – ايواره

اطلاعات جامع و تخصصي در حوزه لوازم خانگي و آشپزخانه را در اينجا جستجو نماييد

آدم‌هاي هميشه زره‌پوش – ايواره

۱۷ بازديد

در يك مهماني براي سرگرمي ديگران و شايد براي خودنمايي ، يك مرد به شكل زره پوش جنگجوي قديمي به زره شيرجه مي رود و ديگر نمي تواند بيرون برود.متأسفانه ، ماركز توضيحات بيشتري در يادداشتهاي خود ارائه نداد ، اما من فكر مي كنم از نظر منطقي مي توان نتيجه گرفت كه او مي …

منبع: خبرگذاري ايواره
آدم‌هاي هميشه زره‌پوش – ايواره

آدم‌هاي هميشه زره‌پوش – ايواره https://evarah.ir/2021/01/آدم‌هاي-هميشه-زره‌پوش-ايواره/ ايواره Sat, 23 Jan 2021 08:51:13 0000 عمومي https://evarah.ir/2021/01/آدم‌هاي-هميشه-زره‌پوش-ايواره/

در يك مهماني براي سرگرمي ديگران و شايد براي خودنمايي ، يك مرد به شكل زره پوش جنگجوي قديمي به زره شيرجه مي رود و ديگر نمي تواند بيرون برود.متأسفانه ، ماركز توضيحات بيشتري در يادداشتهاي خود ارائه نداد ، اما من فكر مي كنم از نظر منطقي مي توان نتيجه گرفت كه او مي …

منبع: خبرگذاري ايواره
آدم‌هاي هميشه زره‌پوش – ايواره

در يك مهماني براي سرگرمي ديگران و شايد براي خودنمايي ، يك مرد به شكل زره پوش جنگجوي قديمي به زره شيرجه مي رود و ديگر نمي تواند بيرون برود.
متأسفانه ، ماركز توضيحات بيشتري در يادداشتهاي خود ارائه نداد ، اما من فكر مي كنم از نظر منطقي مي توان نتيجه گرفت كه او مي خواست داستان را به شكلي فانتزي بارز به پايان برساند كه حتي به خود اين مرد ياد داده شود كه در زره پوش زندگي كند و ديگران. و در پايان ، او درست مثل زره پوش مي ميرد. از نوع داستان هاي خاص ماركز ، كه با وجود همه باورنكردني بودن ، بايد ريشه در يك واقعيت عيني داشته باشد. با اين حال ، نويسنده مشهور آمريكاي لاتين بسيار تأكيد مي كند كه تمام نوشته هاي او واقعيت محض است و هرگز سطري ننوشت مگر اينكه يك حقيقت محض بگويد. بنابراين ، ممكن است اين مسئله مردي را كه درگير زرهي شده است نيز گرفته باشد. اما كجا و چگونه مقاله روزنامه يا خبر تلويزيوني يا يكي از مشاهدات شخصي وي؟ متأسفانه ، يادداشت وي توضيحي جز شرح ساده اي از منشأ داستان ندارد. فقط كافي است بگويم كه او مي خواست چنين داستاني را بنويسد و مطمئناً آن را ننوشت زيرا فكر نمي كرد چيز خوبي به درد بخورد. آي تي

واقعيت اين است كه اگر با يك مسئله خاص و شايد كمي افراطي به آن نگاه كنيم ، من كسي را نمي شناسم كه در دنياي انسان زره پوش نباشد. از نظر استعاره ، گويي همه ما يك بار در زره هاي شواليه هاي قديمي فرو رفته ايم و پس از آن نمي توانيم بيرون برويم. ماهيت و مواد اين پرده ها متفاوت است. عشق چهره بهشتي اوست. اگر او در سنين جواني به سراغ شخصي برود و او را در بند فولادش حبس كند ، ممكن است مورد پسند و خرد قرار گيرد. آنها معمولاً عشق واقعي يك فرد را تا آخر عمر جذب مي كنند. اما اين فقط عشق نيست. ايده هايي نيز وجود دارد. هنگامي كه برخي از افراد در زره عقايد خود گرفتار شوند ، ديگر نمي توانند خارج شوند. نظرات متفاوت است. اعتقاداتي كه در واژگان انساني مثبت قلمداد مي شود ، مانند نوع دوستي يا خود انكار يا ايده نجات جهان و … كه مي تواند افراد را به سمت ورطه هاي سياسي و درگيري هاي خانه به خانه با خود و ديگران سوق دهد ، نه اينكه ايده هايي كه منفي در نظر گرفته مي شوند ، مانند حق دانستن اين كه ديگران توسط ديگران جا نمانند ، اينكه زندگي صرفاً براي لذت است ، يا اينكه از نظر مادي قويتر باشد ، فرد خوشبخت تري است و غيره ، بسته به آب و هواي يك لحظه در تاريخي كه در آن رشد مي كند. اين مي تواند فكر را به عنوان زره اي غيرقابل نفوذ مسدود كند و به آن اجازه نفس كشيدن نمي دهد.

راستش را بخواهيد ، من نمي دانم چه زماني اين زره پوش ها به روح انسان مي رود. آيا آنها فقط براي سرگرمي يا از روي كنجكاوي آن را پوشيده اند يا طبيعت و سرنوشت آن را مجبور به انجام آن در يك زمان و مكان خاص ، اما كاملاً ناشناخته ، بدون دانستن آن يا دوست داشتن آن مي كنند؟ از اين گذشته ، دنياي افراد زرهي يا زره پوش نيز دنياي جالبي است. شايد از اين نظر جهان ميدان نبرد اروپا در قرن سيزدهم و چهاردهم باشد ، جايي كه همه عادت كرده اند براي حفظ بقا و هويت خود زره پوش بخوابند ، از جاي خود بلند شوند ، راه بروند و غذا بخورند. شمشير مورد حمله قرار مي گيرد. البته آنها هميشه نيزه و شمشير در دست دارند. اكنون – ظاهرا – در زمان جنگ يا زماني كه ظاهراً آتش بس يا حتي صلح برقرار است. يك فرد ممكن است كم كم تغيير شكل دهد و اگر روزي بخواهد از اين نيرو و خواب آلودگي خارج شود ، حتي اگر بتواند ، از صبر كردن و دوبار خزيدن در آن مي ترسد. به نظر مي رسد امنيت به اين بستگي دارد.

در سال 2003 ، زني از يوگسلاوي (مثلا يوگسلاوي سابق) دستيابي به موفقيت در دنياي زيست شناسي را به وجود آورد كه در يك بحث و گفتگوي داغ در سراسر آكادمي علوم توكيو حدود يك ساعت و نيم به طول انجاميد. اين خانم كه با چنين مجالس ، چشمان باهوش و رفتار كاملاً حساب شده خود براي رسيدن به آينده اي طلايي از طريق گفتگوي مداوم با آمريكايي ها و فرانسوي ها براي جستجوي فرصت هاي فوق دكترا و پروژه هاي مشترك ، به همان زيبايي در زيبايي نيست ، فراموش نمي شود وي گفت ، يك جلبك رشته اي در مطالعه خود حدود 9 ماه تحت شرايط مصنوعي توانايي توليد آنتي بيوتيك هاي زنده مانند محيط طبيعي را حفظ كرده است. مردم در مورد اين كشف جالب بحث و تبادل نظر كردند و اخيراً ، چون نظرات متناقض بود ، آنها توافق كردند كه اين ويژگي عجيب را رازهاي طبيعت بدانند و با زيركي چهره ماجرا را پاك كنند. من در رديف آخرالزمان نشسته بودم و البته از آرزوي ابراز فروتني وجود مي سوختم. به هر حال من آرزوي شديد خود را پوشاندم و حتي يك كلمه هم نگفتم. اما سه روز بعد ، در مراسم اختتاميه ، وقتي اتفاقاً دور يك ميز سر ميز شام نشسته بوديم ، من مكالمه كوتاهي را آغاز كردم و از كار او قدرداني كردم (كه باعث شد چشم هاي حيله گرش لحظه اي با درخشش شادي برق بزند) و گفت اين يك تجربه بود. ما در ايران نيز چنين چيزي داشته ايم. خيلي عالي نيست ، اما تا حدودي مشابه است. او تعجب كاذبي را ابراز كرد و سپس بحث را به پايان رساند. اين زماني است كه من از خودم سوال اساسي پرسيدم كه به نظر او چه عواملي باعث مي شود اين موجودات توانايي توليد آنتي بيوتيك را براي مدت طولاني حفظ كنند. گويي مردي كه در طول جنگ از نظر منطقي در زره هاي فولادي بود و بسيار سنگين و طاقت فرسا بود ، سالها پس از پايان جنگ زره خود را بر نداشت. آيا توليد چنين مواد اوليه و اين محاسبه بي رحمانه طبيعت با اين هزينه انرژي خيلي عجيب نيست؟ گفتم تنها تشبيهي كه به نظرم مي رسد مسئله ترس است. به عنوان استعاره گفتم ، به عنوان مثال ، اين موجود اعتقاد ندارد كه زمين هرگز كاملاً ايمن خواهد بود. گفته مي شود كه يهوديان بازمانده آشويتس و داخائو اعتقاد نداشتند كه هيتلر مرده است و جنگ تا پانزده سال پس از مرگ هيتلر و پايان جنگ جهاني دوم به پايان رسيده است. آنها گفتند كه همه آنها احمق آلماني هستند و مي خواهند آنها را از پناهگاههاي خود (پرو و ​​بوليوي و مكانهاي بسيار دورتر براي فرار از گشتاپو) بيرون آورده و به اتاقهاي شكنجه بازگردانند. وزارت ترس واقعاً يك وزارتخانه قوي است. يادم هست دور ميز يك دختر و پسر جوان فرانسوي خوش تيپ كه براي دكترا تحصيل مي كرد ، يك استاد هلندي و يك استاد مشهور استراليايي بودند كه هر دو افراد خوش مشرب و خندان بودند. علاوه بر من ، خانم يوگسلاوي و يكي از همكاران وي كه البته بسيار كمتر از هموطنش زيبا و مسئول بودند ، گروه را كامل كردند. ما مختصراً بحث كرديم و به جايي نرسيديم. خانم يوگسلاوي اصلاً وارد بحث نشد. او فقط گاهي به زير چشمان خود نگاه مي كرد و سپس برگشت و به جاي ديگري نگاه كرد.

خوب ، اين باعث شد كه بعداً اين مسئله ترس و زره داخلي را ذكر كنم. اين طبيعت حتي ابتدايي ترين موجودات خود را در يك احساس ناامني ثابت در زره هاي خارجي و داخلي خود غرق كرده است. ظاهرا هوش زيستي نمي تواند زندگي خارج از زره پوش را تصور كند. ظاهراً ، جهاني امن و آرام فقط يك توهم فلسفي يا فريب سياسي است. در دنياي بشري ، اين مسئله به طرزي فاجعه بارتر بروز مي كند. انسانهاي آزاده ، با ظاهري انساني فريبنده و ماهيت واقعي خود را فقط براي مدت كوتاهي در دنياي كافكا يا اوژن يونسكو نشان مي دهد. حشره اي عجيب مانند سوسك يا كرگدن با پوست ضخيم. فيزيك با انسانيت مي تواند دو پديده كاملاً متفاوت باشد.

داستان مرد زره پوش با اين تفاسير مي تواند از جهات مختلف در دنياي ادبيات پديده اي باشد. همانطور كه اشاره كردم ، متأسفانه ماركز در يادداشتهاي خود چيزي در مورد اين طرح و اينكه چطور مي خواست هزينه آن را پرداخت كند و هدفش ننوشت. بنابراين نمي توان قضاوت كرد كه آيا او به چنين افكاري توجه كرده است يا خير و باز هم همانطور كه اشاره كردم او به من اميد خيالي داشت و با دانستن محتواي فوق العاده عميق داستان قصد نوشتن آن را داشت. اگر او داستان را اشتباه قضاوت مي كند ، به دليل ضعف هايي است كه بايد در خود روايت وجود داشته باشد و او به دليل تعصب يا لجبازي يا هر چيز ديگري نخواسته است از سبك نوشتاري خود دست بكشد. نمي توانم به طور قطع بگويم كه اگر داستان بيرون مي آمد اتفاق خوبي بود. تا آنجا كه من مي توانم بگويم ، او خارج از موضوع فكري مورد علاقه خود ، عشق ، موضوع ديگري را براي تاريخ در نظر گرفت. به هر حال او نيز خوش بين است. بنابراين شايد فقط بايد اميدوار بود كه در آينده نويسنده اي با عظمت و عظمت او در دنياي ادبيات ظاهر شود و به اندازه پرداخت حق الزحمه يا قبول عواقب قدم گذاشتن از قاب فولادي خود ، با توجه به مواردي كه من علاقه مند هستم ، به اين موضوع علاقه مند باشد. ذكر كرد كه من ، و شايد خيلي بيشتر از آن ، تاريخ نويسي كردم.
ترديدي نيست كه علاوه بر زرهي كه بشريت در اختيار دارد ، نويسندگان نيروهاي طاقت فرساي ديگري نيز دارند و اين سبك است. با گذشت زمان ، آنها از سبك خود شگفت زده مي شوند. اگر از آن بيرون بيايند احساس ترس و ناامني مي كنند. ماندن در آن به شدت به پويايي ذهني آنها نيز آسيب مي زند. اوج اين فاجعه را مي توان در خودكشي همينگوي مشاهده كرد. شخصي كه ظاهراً چيزهاي زيادي از حوزه ادبيات را به درون آزادي بيان ريخت ، مجذوب چارچوب ذهني اي شد كه براي خود ايجاد كرده بود.
او در زره سبك فرو رفت. به حدي كه او همزمان با طوفان دلخراش 2 جولاي 1961 همزمان دو گلوله از يك اسلحه به دهان خود شليك كرد. شايد به اين اميد كه مرگ زره فولاد را بكشد و به روح خسته اش فرصتي براي نفس كشيدن بدهد. خوابي كه همه ما مي بينيم و ترجيح مي دهيم خردمندانه آن را پنهان كنيم.

منبع: خبرگذاري ايواره
آدم‌هاي هميشه زره‌پوش – ايواره

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.